کریسمس که میشه با کادو های زیادی به سمت خونه ها میاد اما این بار برای حل مشکلش به کلبه همه چی فروشی اومده…
یک روز سرد زمستانی بود، که بابانوئل داشت،کادوهای کریسمس رو آماده میکرد،تا به بچهها و خانواده ها تحویل دهد.
در حینی که بابانوئل داشت،نامه بچهها رو میخوند ،رسید به نامه ایی که در آن نوشته شده بود؛بابانوئل عزیزم،من امسال اسباب بازی نمیخواهم.
پدر من مریض است و باید دمنوش های گیاهی بخورد ،اما ما لیوان دمنوشی نداریم و با سختی برای پدرم دمنوش درست میکنیم. لطفاً امسال برای من یک ماگ دمنوشی هدیه بیاورید تا به پدرم بدهم.
بابا نوئل که سرگردون شده بود ماگ دمنوش از کجا بیاورد.یهویی به ذهنش رسید که او دوست جادوگری به نام میکا دارد،که لیوان و ماگ های سرامیکی جادویی درست میکند.
بدون معطلی به سمت کلبه همه چی فروشی رفت.تا رسید میکا را دید.
بعد از یک عالم سلام و احوالپرسی،
بابا نوئل قضیه رو برای میکا تعریف کرد.
میکا خوشحال و ذوق زده که قرار است در کلبه همه چی فروشی یک محصول جادویی دیگه درست کنن.
بابا نوئل همه کار را به دست میکا سپرد و خیالش راحت بود.
میکا کل کلبه همه چی فروشی رو بسیج کرد.
بعد از یک شبانه روز یک ماگ دمنوش جادویی و بی نظیر درست شد.
اسمش شد:ماگ دمنوش بابانوئل.
بابا نوئل که این ماگ رو دید،از زیبایی هیچ چیز نتونست بگه.
اون سال بابا نوئل به همه پدر و مادر ها ماگ دمنوش بابانوئل هدیه داد.
بچهها هم اسباب بازی های جدید خودشون رو گرفتن.
کلبه همه چی فروشی باز هم جادو آفرید.