میخوام داستانی براتون تعریف کنم از زمانی که چطور تبدیل به یک کدو حلوایی اسرار آمیز شدم…
یک روز، یک کدو حلوایی غلت میزد لا به لای علف ها،که با یک حفره بزرگ مواجه شد.
کدو حلوایی کنجکاو شد که، این حفره به کجا میرسد.کدو حلوایی با استرس زیاد وارد حفره شد.
حفره برای کدو حلوایی مثل یک سرسره جادویی بود.
بعد از طی کردن مسیر،کدو حلوایی داخل یک اتاق پر از رنگ و لعاب افتاد.
کدو حلوایی که نمیدانست کجاس!
ناگهان کوره جادویی کلبه همه چی فروشی به اون سلام کرد.
آره درست حدس زدید ،کدو حلوایی درون حفره کلبه همه چی فروشی افتاد بود.
کدو حلوایی شروع کرد به سوال و جواب از کوره.
اینجا کجاست ؟
شما کی هستین؟
کوره شروع کرد به توضیح دادن که اینجا چه اتفاقات جادویی رقم میخورد.
کدو حلوایی که ذوق زده شده بود.
پرسید منم میتونم عضو اینجا باشم ؟؟
کوره جادویی گفت حتماً.
کوره از کدو حلوایی پرسید دوست داری اینجا تبدیل شی به چی؟؟
کدو حلوایی اطرافش رو دید!
کلی ماگ سرامیکی جادویی دید.
گفت میخوام منم ماگ سرامیکی بشم!
کوره جادویی گفت چشمانت رو ببند و خودت رو به دستان اعضای کلبه همه چی فروشی بسپار.
کدو حلوایی با اعتماد کامل خودش را به کلبه همه چی فروشی سپرد.
بعد از دو روز که خواب شگفت انگیزی که داشت.
چشمانش را باز کرد وخودش را در ویترین کلبه همه چی فروشی دید.
او تبدیل شده بود به ماگ کدو حلوایی.
از اونروز دیگه کدو حلوایی خوشحال تر از همیشه بود.
حالا او عضو ثابت کلبه همه چی فروشی بود.