قصه ها

قاشق قارچی

در دنیا قارچ های مختلفی وجود دارد ولی کلبه همه آنها را دوست دارد…

قارچ های کلبه همه دور هم جمع شده بودند.
قرارشد ،موجود جادویی و جذاب جدید ،به کلبه اضافه شود.
قارچ ها این مسؤلیت را به عهده گرفته بودند.

هرکسی نظر خودش را به قارچ ها میداد.

همه موجودات کلبه همه چی فروشی ،مثل همیشه متحد کنار هم بودند ،تا به نظری ثابت برسند.
نارنگی که با کوره در حال هم فکری بودند ،یهویی همزمان باهم گفتند ؛
قاشق ،قاشق ،قاشق.
بقیه برگشتن گفتند؛
قاشق دیگر چیست؟؟؟
نارنگی گفت:قاشق نداریم.
میکا لبخندی زد و گفت:این ایده ایی عالیه.
یهویی ،همه خوشحال شدند و شروع ب رقص و آواز کردند.

کلبه همه چی فروشی انگار داشت از شدت عشق منفجر میشد.
اتحاد و همدلی موجودات جادویی واقعاً شگفت انگیزه.
گل های سرامیکی ذوق زده شده بودند که قرار است موجودی جدید اضافه شود.
میکا دست به کار شد.تمامی موجودات جادویی خوشحال و در حال کمک کردن به میکا.
قارچ ها که آماده بودند تا در ساخت این قاشق نقش مؤثری داشته باشند،با یک دیگر پچ پچ میکردند که چگونه میتوانند، این قاشق جادویی را زیبا کنند.
میکا پس از کار های اولیه،و با همکاری قارچ ها،قاشق را به داخل کوره گذاشت تا پخت شود.
میکا اسم این قاشق را گذاشت ؛
قاشق قارچی.

همه خوابیدند ،صبح ک بیدار شدند ،رنگ ها به همراه ،لعاب و کوره همه ی کار هارو کرده بودند.
قاشق قارچی آماده شده بود.
او حیرت زده به همه اعضاء کلبه همه چی فروشی نگاه میکرد.
او حس خوبی داشت.
قارچ هایی که خود را فدای او کرده بودند ،به زیبایی خود نمایی میکردند.
کلبه همه چی فروشی هرروز در حال بزرگتر شدن است.
کلبه همه چی فروشی سرشار از عشق است ،همه موجودات جادویی خوشحال از اینکه ،عشق در اینجا جاری است.

بازگشت به صفحه قصه

بازگشت به فروشگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *