آشنایی هیرو هامادا با میکا
سلام من هیرو هامادا هستم و میخوام یه داستان هیجان انگیز براتون تعریف از آشنایی خودم با یک جادوگر بزرگ به اسم میکا.
وقتی که با بی مکس در فراز آسمان های شهر پرواز میکردم چشم مون به یک جزیره جادویی افتاد اونجا اتفاقات جدید میدیدم که تاحالا هیچ جایی به چشم مون نخورده بود با بی مکس صبر کردیم.
تا بقیه اعضا گروه هم به ما ملحق شن تا به بررسی اون جزیره بریم وقتی به اون جزیره اسرار آمیز رسیدیم همه حیرت زده شده بودیم
موجودات اون منطقه قدرت های جادویی و باور نکردنی داشتن برای ما عجیب و سعی کردیم محتاطانه رفتار کنیم چون هنوز اون ها رو کامل نمی شناختیم.
اما وقتی موجودات اسرار آمیز با ما مواجه شدن خیلی رفتار مهربون و خوبی داشتن برای ما جالب بود که اون ها انقدر مهمان نواز بودن،روباه که یکی از اهالی جزیره بود ما رو به خونه اش دعوت کرد تا استراحت کنیم؛ما هم با کمال میل قبول کردیم و یک شب رو در خونه اش موندیم موقع شام شده بود.
شام در خانه روباه…
روباه گفت ما جزیره عادی داشتیم همه داخل جزیره ناراحت و غمگین و افسرده بود،دوستی داخل جزیره ما معنا نداشت تا اینکه یک روز یک ادم اسرار آمیز و جادویی به جزیره ما اومد برای ما عجیب بود