ورود به دنیای جادویی هاگوارتز
در دنیای جادویی هری پاتر، جایی که هاگوارتز به عنوان مدرسه جادوگری وین ویزلی و هرمیون گرنجر قرار دارد، میکا، جادوگری قدرتمند و مهربان، سفری جدید را آغاز میکند. او به دنبال ماجراجویی و کمک به دیگران، به جنگل ممنوعه نزدیک هاگوارتز میرسد. این جنگل پر از رمز و راز است و میکا میداند که جادوگران جوان بسیاری در آنجا با چالشهایی روبرو میشوند.
سفر میکا به جنگل ممنوعه
همانطور که میکا در میان درختان تاریک جنگل قدم میزند، صدای خشخش میشنود. او عصای جادویی خود را بلند میکند و با ورد “لوموس”، نور درخشانی به اطراف میتاباند.
در میان نور، سه دانشآموز آشنا از هاگوارتز، یعنی هری پاتر، رون ویزلی، و هرمیون گرنجر، به چشم میخورند که با چهرههایی متعجب به او نگاه میکنند.
هری پاتر، که همیشه در جستجوی حقیقت است، با احتیاط میپرسد: “شما کی هستید و چرا به جنگل ممنوعه آمدهاید؟”
میکا با لبخندی دوستانه پاسخ میدهد: “من میکا هستم، یک جادوگر که به دنبال یادگیری و کمک به کسانی است که به آن نیاز دارند. من شنیدهام که هاگوارتز یکی از بزرگترین مدارس جادوگری است و قصد دارم با آلبوس دامبلدور، مدیر مدرسه، ملاقات کنم.”
هشداری درباره جنگل پرخطر
هرمیون، که همیشه به دنبال دانش جدید است، با هیجان میپرسد: “آیا شما چیزی درباره جنگل ممنوعه میدانید؟ ما در حال تحقیق برای پروژه درسی خود هستیم.”
میکا به آنها هشدار میدهد: “این جنگل پر از موجودات خطرناک است، اما اگر با دقت و شجاعت پیش بروید، میتوانید از آن عبور کنید.”
همان لحظه، صدای نعره بلندی از اعماق جنگل شنیده میشود. رون با نگرانی میگوید: “این صدای چی بود؟”
میکا با چهرهای جدی و مصمم پاسخ میدهد: “باید برویم و ببینیم. شاید کسی نیاز به کمک داشته باشد.”
آنها به سمت منبع صدا میدوند و با یک اسب تکشاخ جوان مواجه میشوند که در دام تار عنکبوتی عظیمی گرفتار شده است. میکا با سرعت عمل میکند و با ورد “اکسیو شمشیر گریفندور” شمشیر را احضار میکند. شمشیر گریفندور که نمادی از شجاعت است، در دستان میکا ظاهر میشود و او به سرعت تارهای عنکبوت را قطع میکند.
هری پاتر با تعجب میپرسد: “چطور توانستی شمشیر گریفندور را احضار کنی؟”
میکا لبخند میزند و پاسخ میدهد: “وقتی نیتت پاک و خالص باشه، هاگوارتز همیشه به تو کمک میکنه.”
درس بزرگ میکا: قدرت قلب مهربان
پس از نجات اسب تکشاخ، حیوان زیبا به چشمان میکا نگاه میکند و با سپاسگزاری سرش را خم میکند. میکا به هری، رون، و هرمیون میگوید: “قدرت واقعی در جادو نیست، بلکه در قلبی مهربان و اراده کمک به دیگران است.”
وقتی که آنها به هاگوارتز بازمیگردند، دامبلدور از دور آنها را زیر نظر دارد و با رضایت لبخند میزند. او میداند که میکا، با قدرت و قلب مهربانش، میتواند نقش مهمی در دنیای جادوگری ایفا کند.
پایان:
و اینگونه میکا به یکی از دوستان نزدیک هری پاتر، رون ویزلی، و هرمیون گرنجر تبدیل میشود و آنها با هم ماجراهای زیادی را در دنیای جادویی تجربه میکنند.